سلام تابستان !
فصلِ خوبِ خاطره انگیزِ من ؛
نفسِ گرمِ تو را دوست دارم ،
بویِ فراغت می دهد ...
بادهایِ لطیف و ملایمِ بعد از ظهرت ؛
مرا یادِ بازی و شیطنتِ کودکی ام می اندازد ...
یادِ روزهایی که آمدنت ؛
پایانِ درس و مشغله ها بود ...
نامِ تو تداعیِ کوچه هایی شلوغ ،
و هیاهویِ کودکانِ بازیگوش است ...
تو هر چقدر هم که گرم و طاقت سوز باشی ؛
من به حرمتِ لبخندِ کودکی ام ؛
تو را دوست دارم ...
آغوشِ آرام و بی دغدغه ات ؛
جان می دهد برای تفریح ،
برایِ سفر ،
برایِ فراموشی ... !
با این که تحملِ هوایِ گرمت سخت است ولی ؛
نمی شود تو را دوست نداشت ،
تو بخشنده ترین فصلِ سالی ...
دستانت پر است از میوه هایِ آبدار و رنگارنگ ،
و خورشیدِ آسمانت ؛
بی وقفه می تابد !!!
چیزی از بهشت ، کم نداری ،
به جز ابرهایی ؛
که بر سرِ این دل هایِ بیقرار ؛
"باران" ببارد ... !!!!
"مشغـــول دل"باش ؛ نه "دل مشغــــول "
بیشترِ "غصـــه های ما" ؛ از "قصــــه های خیالــی" ماست...!
پس بدان اگر "فرهــاد" باشی ؛ همه چیز "شیـــــرین" است.
هیــچ چیز دلنشین تر از این نیست که:مدام نامت را صدا بزنم...
با یک علامت سؤال"؟"
و "تـــو" با حوصله جواب بدهی...
جـــــان دلـــــم!؟
عشق
در پيچيده ترين و ساده ترين
روزها و شبها
پابرجا مى ماند.
دلم ز دلت جدا نبود
چون تو گفتی من میروم
گفتم خدا چه آید سرم
باشد جانانمت میروی
من بیتابم تاتو بازآیی
من بی تو شعر هم میشوم
شاید روزی مرا بخوانی
من چشم انتظار میمانم
شک ندارم تو باز می آیی
گاهی دلت میخواهد
دنج ترین گوشه دنیا بنشینی
و با خیال راحت
دلتنگیهایت را پهن کنی و
دوستت دارمها را فریاد بزنی
برای کسی که قرار نیست
هیچ وقت بفهمد دوستش داری
وقتی یادم هَنوز ساکن مانده در
خاطرات پارسال همین موقع ها و
امروز تو اما نیستی و
معلوم نیست کجایی و با چه کسی !
مُرداد برای من همان مُرداب عمیق است
که تغییر وضعیت داده و
آمده بکُشد و رد شود اما کور خوانده ؛
ماه های قبل مگر چگونه گذشت ؟!
"این نیز بگذرد" ..






